دیرینگ دیرین، ناهار حاضرهه پارت اوردمممم

🤍💫Bahat Aromam💫🤍

Part 9

اومد بگه گفتم:به نظرت نگی سنگین ترنیستی؟
حرصی نگاهم کرد و برای آرام کردن خودش چشماشو رو هم فشار داد و نفس عمیقی کشید و فوت کردم
دهنشو باز کرد که بگه، که بعد از یه مکث گفت:یادم رفت☹️
با خنده نگاهش کردم و سرمو به عنوان تاسفم تکون دادم
امروز دوتا کلاس بیشتر نداشتم
با اسنپ به سمت خونه حرکت کردم وقتی رسیدم جلدی پریدم لباسامو عوض کردم و یه آرایش انجام دادم
صدای کیلید اومد
آروم آروم به سمت در رفتم
برنا پشتش به من بود پریدم سمتش و پخی کردم
پشمام ریخت و فریاد بلندی زد
لبخند خبیثی رو لبام بود
برگشت و گفت :حیف که میخواییم بریم خونه آقاجون وگرنه...
دختر دست به کمر گفتم :و‌گرنه چی گو"س"ال"ه؟
آروم گفت: تو آدم بشو نیستی
لبخندی زدمو گفتم:فرشته ها آدم نمیشن گلکم
نگاه متاسفی بهم انداخت و به سمت ماشین رفت منم رفتم و سوار شدیم آهنگ [سلامتی اون که رف بزنیم] پلی شد و در سکوت به خونه ی آقاجون رفتیم.....

#اصکی‌حرام 💫 🙂
#ادیت‌ناسی
#ساکورا
#رمان
#باهات‌آرومم
#اصکی‌حرام
#طنز
#فان
#نازی
#roman
#bahataromam
#tanz
#fany
دیدگاه ها (۲)

بخاطر اینکه دیروز نذاشتم بدونه دیگم هست

وقتی بچه رو با باباش تنها میگذاریم😂😂

پارت آوردم بقولید🖇️

چندوقت بود ساکورایی نذاشته بودم🙈🤎

#Gentlemans_husband#Season_two#part_181_بوی بهشت میدی!+ب.. ب...

شوهر دو روزه. پارت ۸۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط